جدول جو
جدول جو

معنی التفات کردن - جستجوی لغت در جدول جو

التفات کردن
(مُ بَ بَ)
توجه داشتن. متوجه بودن. پروا داشتن. نگریستن: و هرگاه که بر ناقدان حکیم و استادان مبرز گذرد بزیور مزور او التفات ننمایند. (کلیله و دمنه).
کآمد و التفات کرد بمن
ز آن مرا جاه و آب دیدستند.
خاقانی.
درویشی مجرد بگوشۀ صحرائی نشسته بود پادشاهی برو بگذشت درویش از آنجا که فراغت ملک قناعت است التفات نکرد. (گلستان).
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمائی.
سعدی.
اینکه سرش در کمند جان بدهانش رسید
می نکند التفات آنکه بدستش کمند.
سعدی.
و رجوع به التفات داشتن شود، ساکن شدن ستور که احتیاج ضرب گردد. (منتهی الارب). ایستادن چهارپا چنانکه به زدن نیازمند باشد. (از اقرب الموارد) ، خداوند گوشت بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی). با گوشت بسیار شدن مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). فراوان بودن گوشت در خانه کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، گوشت آوردن. گوشت دار شدن مرغ و انسان. (از تاج العروس) ، دانه آکنده شدن خوشه. (منتهی الارب). بادانه شدن کشت. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، سخت کشش کردن بحرب. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فراگرفتن جنگ کسی را، یقال: الحمه القتال، یعنی جنگ او را فراگرفت و گریزگاهی نیافت. (از منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، پود کردن جامه را، و منه المثل: الحم ما اسدیت، یعنی بپایان برسان آنچه را آغاز کرده ای. (از منتهی الارب). پود بربافتن. (تاج المصادر بیهقی). بافتن جامه. (از اقرب الموارد). کنایه ازجامه بربافتن. (مصادر زوزنی) ، کنایه از سرودن شعر. بنظم آوردن شعر. (از اقرب الموارد) ، گوشت دادن. (مصادر زوزنی). چیزی را طعمه کسی گردانیدن. (مصادر زوزنی). گوشت خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ذیل اقرب الموارد) (المنجد) ، قادر گردانیدن کسی را بر دشنام کسی، یقال:الحمه عرض فلان اذا امکنه منه لشتمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غمگین کردن کسی را، تیز نگاه کردن و نظر انداختن، بزمین افکندن کسی را. تجدیل، در شر و فتنه انداختن گروهی را. الحم بین بنی فلان شراً، جناه لهم. (اقرب الموارد). جنگ برپا کردن، التیام دادن چیزی را. (از المنجد) ، چسبانیدن چیزی بچیزی. (از المنجد) ، الحم الرجل، یعنی کشته شد. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
التفات کردن
نگریسیتن، بخشیدن دادن، مهر کردن پسدیدن توجه کردن، تکریم کردن، دادن بخشیدن (تعارف) : این کتاب را بمن التفات کنید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ تَ)
خواهش کردن. درخواستن: آن موی وی التماس کرد بدان سبب موی وی برید. (قصص الانبیاء ص 139). رقعه بمن نوشت و التماس کرد تاآن ملطفات را بحضرت فرستم. (ترجمه تاریخ یمینی).
شاید که التماس کند خلعت خرید
سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد.
سعدی.
و رجوع به التماس شود.
لغت نامه دهخدا
(مُ)
متعهد شدن. بر عهده گرفتن. بر خود لازم دانستن: من که این تاریخ را پیش گرفته ام التزام بکرده ام تا آنچه نویسم یا از معاینۀ من است یا از سماع درست از مردی ثقه... (تاریخ بیهقی). این حق آدمیان (قصاص) التزام باید کردن بخلاف حقوق من (خدا)... (تفسیر ابوالفتوح)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
التفات کردن:
مرا بکار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظرم اینچنین خوشش آراست.
حافظ.
رجوع به التفات کردن شود
لغت نامه دهخدا
(مُبَ سَ)
برچیدن. چیزی را از موضعی برداشتن. چیزی را از جائی گرفتن. سخنی را از گفتار کسی گرفتن: من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده. (تاریخ بیهقی). و از مضامین کتب متقدمان التقاط کرده. (جامعالتواریخ رشیدی). رجوع به التقاط و التقاطیون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتفاق کردن
تصویر اتفاق کردن
اتفاق کردن برکاری اجماع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتفا کردن
تصویر اکتفا کردن
کفایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برچیدن برگرفتن فراستانی گرد آوردن دست یافتن چیدن بر چیدن، اقتباس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
زادیدن لابه کردن در خواهیدن . در خواستن خواهش کردن، لابد کردن تضرع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتفا کردن
تصویر اکتفا کردن
بسنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
لابیدن، لابه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتفاء کردن
تصویر اکتفاء کردن
بسنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
للتّسوّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
Implore, Plead
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
implorer, supplier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
anflehen, flehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
بھیک مانگنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
ভিক্ষা প্রার্থনা করা , দোয়া করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
嘆願する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
애원하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
благати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
להתחנן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
गिड़गिड़ाना , भीख माँगना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
meratap, memohon
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
умолять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
implorar, suplicar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
implorare, supplicare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
implorar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
恳求 , 哀求
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
błagać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از التماس کردن
تصویر التماس کردن
ขอร้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی